نگاهی به مجموعه شعر «زن آتش» تازه ترین سروده حسنا محمدزاده به قلم دکتر نادر ابراهیمیان
منتشر شده در هفته نامه پیوند ایرانیان / زمستان 1403
کتابها :
1. هنوز قلب قلم درد میکند ... برگرد ! ( آرام دل )
2.عشقهای بی حواس ( فصل پنجم )
3. خورشیدهای توأمان (آرام دل )
4. یک مشت آسمان ( فصل پنجم )
5.سربه مهر ( جمهوری)
6.جوهر جان ( هزاره ققنوس)
7. زیر هر واژه آتشفشان است (سوره مهر)
8.قفس تنگی (شهرستان ادب)
9. پری روز (شهرستان ادب)
10. سرمشق(هزاره ققنوس)
11. گزیده مرصاد العباد (نشر گویا)
کتابها :
1. هنوز قلب قلم درد میکند ... برگرد ! ( آرام دل )
2.عشقهای بی حواس ( فصل پنجم )
3. خورشیدهای توأمان (آرام دل )
4. یک مشت آسمان ( فصل پنجم )
5.سربه مهر ( جمهوری)
6.جوهر جان ( هزاره ققنوس)
7. زیر هر واژه آتشفشان است (سوره مهر)
8.قفس تنگی (شهرستان ادب)
9. پری روز (شهرستان ادب)
10. سرمشق(هزاره ققنوس)
11. گزیده مرصاد العباد (نشر گویا)
سمیه خاتونی– جشنواره بینالمللی شعر فجر یکی از مهمترین جشنوارههای ادبی و بزرگترین جایزه شعر در ایران است که از زمستان سال ۱۳۸۵ هر سال برگزار میشود. این رویداد توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامیو با همکاری معاونت شعر و داستان در خانه کتاب ایران، تمامیمجموعه اشعار منتشر شده در طول سال را مورد بررسی قرار میدهند. این جشنواره پنج شنبه ۲ اسفند ۱۴۰۳ اختتامیه نوزدهمین دوره خود را در استان فارس برگزار کرد. داوران نوزدهمین دوره از جشنواره بینالمللی شعر فجر، به بررسی و داوری اشعار در چهار بخش شعر کلاسیک، شعر نو، شعر محاوره و درباره شعر پرداختند و از برگزیدگان این دوره تقدیر کردند. امسال دبیر جشنواره شعر فجر فریبا یوسفی با رویکرد تمرکز زدایی از پایتخت، این رویداد را در استانهای مختلف ایران بندرعباس، یزد، شیراز و … برگزار کرد. در دبیرخانه این دوره از جشنواره، آثار متنوعی در چهار بخش بررسی شده است. در بخش شعر کلاسیک ۱۰۳۳ کتاب، در بخش شعرنو ۸۵۵ اثر، در بخش محاوره ۲۱۴ اثر و در بخش درباره شعر ۲۱۰ اثر، و در مجموع ۲،۱۷۴ عنوان کتاب مورد بررسی قرار گرفت و ۲۸ کتاب به عنوان نامزد به مرحله نهایی رسیدند و ۸ نامزد موفق شدند عنوان برگزیدگی و شایسته تقدیر را در این دوره از آن خود کنند. خبرنگار صبا با برگزیده مشترک در بخش شعر نو، با موضوع کیفیت برگزاری مراسم و چالشهای شاعران معاصر گفتوگویی داشت که در ادامه میخوانید.
کدام قسمت از برنامه اختتامیه برای شما قابل توجه بود؟
یک فیلم و کلیپ گزارشی که از هیئت علمیو نحوه داوری آثار پخش شد، خوب بود و حتی فکر میکنم میتوانست به صورت ریزبینانهتر به چالشهایی که شاعران در داوری با آن مواجه بودند، بپردازد. انعکاس صحبتهای منتقدانه با نگاه تحلیلی که به جریان سازی شعر هم کمک خواهد کرد. این مسئله علاوه بر شفافسازی در داوری سبب خواهد شد، شبههها کمتر شود و همین طور قسمت شعرخوانی شاعران فارسی زبان که از خارج از کشور، میهمان ما بودند از قسمتهای خوب این مراسم بود. منتها بهتر بود که از شاعران داخلی هم برای شعرخوانی دعوت میشد، هر چند که مطلع بودم قبل از اختتامیه ۶ محفل شعر در شهرهای مختلف با همین رویکرد برگزار شده بود اما به خاطر اینکه هر یک از این محافل در یک شهر بود امکان حضور در آن محافل را نداشتیم و بهتر بود که حداقل از شاعران برگزیده برای شعر خواندن در اختتامیه دعوت میشد.
با اینکه نامزدان این دوره از جشنواره از شهرهای مختلف ایران بودند، آیا این مراسم فرصتی برای شما برای آشنایی و تبادل نظر فراهم کرد؟
خیر، البته من با چند تنی از دوستان مانند خانم فاطمه گیلانی و… دوستی قدیمیداشتم، که این رویداد در همین اندازه پرفشار و استرس کمک کرد تا بعد از مدتها همدیگر را ببینیم. اما خوب بود که اگر فرصت داشتیم با نامزدان سایر بخشها در یک محفل، شعرخوانی داشتیم.
در پایان بفرمایید به عنوان یک شاعر زن، که آثارتان با رگههایی از یک نگاه فمنیستی و معتدل همراه است، تا چه اندازه تحت تاثیر فروغ فرخزاد هستید؟
من با جهان زنان در ارتباطم، با مسائلی که در دورههای مختلف در ذهن و جانم عجین و تهنشین میشوند و ممکن است سالها یا ماهها بعد به شکل یک روایت جوششی و در قالب شعر زنده شوند. نگاه، اندیشه و خیالم همواره در حال دریافت و درک است. نه اینکه مستقیما بخواهم رویکردی از یک شاعر دیگر را تقلید کنم. زنان در جامعه ما با معضلاتی چون نازایی، چند همسری شوهر و کودک همسری و… مواجهاند. ما به صورت روزمره این زنان را میشنویم و میبینیم اما شاید درکی از شرایط آنها نداشته باشیم تا اینکه زندگی یک تجربه نزدیکتر درقالب یک فیلم و… مرتبط با آن مسئله را به ما نشان میدهد. تاثیری که شاعر میگیرد از تجارب زیسته جمعی است که گاه با اتفاق خاص برای ما نزدیکتر و قابل لمستر میشود. به نظرم شاعر در مواجهه با این همه درد، راهی ندارد جز پناه آوردن به شعر، من با تمام بیتهای شعرم پیش از این اتفاق گریه کرده بودم. مثلا یک شعر دارم که در دوران نوجوانی سرودم، وقتی که هنوز ازدواج نکرده بودم، اثر سینمایی «لیلا» ساخته داریوش مهرجویی را دیده بودم و بعد از آن دائما به یاد غم لیلا گریه میکردم. پس ما گاهی برخی دردها را لزوما خودمان به صورت ملموس در زندگی نداشتیم وقتی آنها را در داستانها، فیلمها و اطرافیان میبینیم طوری با آن همذاتپنداری میکنیم که انگار همان لحظات برای خودمان رخ داده است. شعر محصول گذر از همه این مرحله است یعنی تا درد در جان شاعر به حزن بدل نشود، نمیتواند در قالب یک شعر تاثیرگذار مخاطب را بر انگیخته و او را تحت تاثیر قرار دهد.
قطعه شعری از کتاب «زن آتش» که سروده خودتان است را برای ما بخوانید.
الهه کلمات
غروب زخمیکوچ/ پرندهها به گلویم هجوم آوردند/ به تکّههای صدایم که ریخت روی زمین/ به آن همه آمین که دانهدانه به منقار هریکی در باد/ روانه شد به فراسوی نا کجاآباد/ صدایِ در سرم امّا، صدای درد نبود/ صدایِ نوکنوکِ مرغانِ دورهگرد نبود/ صدای رویش بود/ زنی بلند شد از من- زنی بهسان گیاه/ زنی بهسان درخت از دل زیارتگاه/ گلوش: قلعه فریادهای تو در تو/ دلش در آینهای دور بسته بود به مو/ فرشتههای نگهبان آب: لبهایش/ به فارسیّ دری حرف میزد و پشتو/ از آستانه مادر خدایی آمده بود/ شبیه بود به زن ایزدان، حکایت او / نگاه میکردم به جاریِ کلمات غلیظ در رگهاش/ به رنگ و بوی صداش/ به چشمهاش که هرچند گنگ و مبهم بود/ تناسخ همه حرفهای عالَم بود/ رسیده بود از آنسوی نیستی به حیات/ صداش میکردند: الهه کلمات.
حسنا محمدزاده، متولد ۱۳۶۱ از شاعران خطه
کاشان
و مؤلف مجموعههایی نظیر «هنوز قلب قلم درد میکند... برگرد!»، «عشقهای بیحواس»، «یک مشت آسمان»، «خورشیدهای توأمان»، «جوهر جان»، «سربهمهر»، «زیر هر واژه آتشفشان است»، «قفستنگی»، «پریروز»، «سرمشق» و «زن آتش» است. محمدزاده نامزد دریافت جایزه سال ٢٠١٠ و ٢٠١١ میلادی از دانشگاه لندن (بنیاد ژاله اصفهانی) و همچنین برگزیده سیزدهمین دوره جایزه کتاب فصل، چهار دوره جایزه کتاب انقلاب، جایزه کتاب سال قلم زرین، جایزه کتاب سال الوند، جایزه پروین اعتصامیو جایزه حسین منزوی شده است. انتخاب کتاب «زن آتش» در بخش شعر نوی
جایزه کتاب سال جمهوری اسلامیایران
در هفتم اسفندماه جاری از سوی هیئت داوران این جایزه، افتخار دیگری در کارنامه این شاعر کاشانی محسوب میشود. به همین مناسبت، خبرنگار ایکنا از اصفهان گفتوگویی با وی انجام داده که متن آن را در ادامه میخوانیم.
«زن آتش»، تازهترین مجموعه شعر من است که سال ۱۴٠۲ از طرف انتشارات ایهام منتشر شد. قبل از آن و در سال ۱۳۹۷، کتاب «پریروز» منتشر شده بود. در این فاصله، کتاب شعری از من منتشر نشد و این نخستین باری بود که فاصلهای پنج ساله میان انتشار دو اثرم افتاد.
دغدغه من در این کتاب با دغدغههای روحی و فکریام در مجموعههای گذشته کاملاً متفاوت است. در این کتاب، جهان حسی، اندیشگی و خیالی متفاوتی تجربه کردهام. قالب این اثر هم با مجموعههای قبلی فرق دارد. آنها منحصراً غزل بودند، گاهی هم ترکیبی از قالبهایی چون غزل، رباعی، مثنوی، ترکیببند و...؛ اما در این کتاب، قالب نیمایی غلبه دارد و شعرها هم از لحاظ اندیشه و هم از لحاظ تخیل در جهان متفاوتی شکل گرفتهاند.
موقع خلق این اشعار، هیچ دغدغهای جز خود شعر نداشتهام، نه عجلهای برای چاپ کتاب در کار بوده و نه عطشی برای دیدهشدن و خواندهشدن؛ درست به همین دلیل بود که در طول این پنج سال با وجود میل شدیدی که گاهی در شاعران برای به اشتراک گذاشتن اشعار جدیدشان با مخاطب ایجاد میشود، هیچ یک از اشعار این مجموعه در فضای مجازی منتشر نشد.
درباره عوامل و الهامات خلق اشعار باید بگویم که من در فواصل سرودن این ۷۰ شعر، احوال متفاوتی تجربه کردهام که گاهی حتی کاملاً متضاد بودهاند. دردها، حرفها و اندیشههایی که اغلب بدون آگاهی و قصد قبلی بهصورت ناخودآگاه، لباس شعر پوشیدهاند.
این حوزه هم اشعار نیمایی را دربرمیگیرد که موزون است و هم اشعاری را که موسیقی بیرونی، یعنی وزن و نیز موسیقی کناری، یعنی قافیه و ردیف ندارد؛ اما طبیعتاً باید موسیقی درونی داشته باشند. اگر ما آثار اشخاصی چون شاملو را ملاحظه کنیم، میبینیم که آثار وی نیز بدون موسیقی نیست.
متأسفانه اکثر آثاری که در حوزه شعر نو تولید میشود، فاقد مؤلفههای شعری لازم است. توجه کنید برای اینکه شاعرانگی آثار حفظ شود، لازم است که شعر از عناصر خیال، اندیشه، عاطفه و موسیقی به میزان قابل توجهی بهرهمند باشد. از میان این چهار عنصر، وقتی موسیقی را کنار میگذاریم، مؤلفههای دیگر باید آنقدر قوی و غنی باشد که جای خالی موسیقی را پر کند.
ما در شعرهای سپید، گاهی فقط غلبه حس و فضاهای رمانتیک را میبینیم که آن هم چندان تازگی ندارد و گاهی هم فضایی خیالانگیز غالب است؛ اما خیالی بیسر و ته و بیهیچ حس و اندیشهای. به استثنای معدود عزیزانی که بسیار خوب در این حوزه قلم میزنند و موفق هستند، اغلب آثاری که بهخصوص از سوی جوانان تولید میشود، شعریت لازم را ندارد، مخصوصاً آثار شاعرانی که با پیشینه شعر فارسی نیز ناآشنا هستند.
همین مسئله سبب شده که روزبهروز سطح آثار تولیدی در حوزه شعر نو، ضعیفتر شود. یکی از پیامدهای این اتفاق، این است که مخاطبانی که به سمت شعر نو میروند، نمیتوانند با آن ارتباط برقرار کنند و این را به پای کلیت شعر معاصر میگذارند و احساس میکنند که شعر معاصر در مقایسه با شعر کهن، تهی و بیمایه است، در صورتی که ما وقتی آثار بزرگان معاصر، یعنی کسانی مثل سهراب، اخوان، فروغ و... را بررسی میکنیم، آنها را پرمغز مییابیم.
امروز مردم به سبب این شکاف ایجادشده، بیشتر به شعر شاعران کهن اقبال نشان میدهند یا به آثار کسانی که همان مطالب کهن را به زبانی نو بیان میکنند و در حقیقت چیز تازهای ندارند و ردی از دنیای امروز، انسان امروز و اندیشه و تخیل نسل امروز را در آثارشان نمیبینیم.
«زن آتش» از دریچه نگاه یک زن به جهان مینگرد؛ اما نه از دریچه نگاه زنی خاص، برای مثال خود شاعر. گفتنیها میتوانند برآیند افکار، دردها و سخنان تمام زنان روزگار باشد. شاید در شعری از این مجموعه، کلمات مختص زنان وجود نداشته باشد؛ اما مخاطب از گفتنیها و لحن بیان مطالب دریابد که این سخنان نمیتواند حرف یک مرد باشد.
یکی از رویکردهای غالب کتاب، پرداختن به حرفها و دردهای زنان است که فقط منحصر به روزگار و کشور ما هم نیست، بلکه بیزمان و بیمکان است. اغلب مشکلاتی که زنان با آن دست و پنجه نرم میکنند، به سنتهای دست و پاگیر خانوادگی و اجتماعی برمیگردد که در طول تاریخ، زنان را محدود کرده است؛ همچنین محدودبودن نگاه خود زنان یا نبود اعتماد به نفس نیز سبب شده است تا به توانایی و قدرتهای خودشان باور نداشته باشند.
از جمله مسائل زنمحوری که در این اثر به آنها پرداخته شده، عبارت است از مسئله ناباروری زنان که در بسیاری از اقوام، زندگی آنان را با چالش روبهرو کرده و حتی سبب شده است که به ازدواج دوم همسرشان تن در دهند، مسئله کودکهمسری، چندهمسری، ازدواج اجباری، طلاق، زنان خونبس، ضعیفانگاشتن جنس زن و... .
هر کدام از آثار من پیش از این هم در دوره خودشان در جایزههای متعددی برگزیده و تقدیر شدهاند. راستش را بخواهید، حس تازه و اعجابانگیزی ندارم، فقط تفاوت این جایزه با قبلیها در این است که در هیچ دورهای، برگزیده شعر نو نبودهام و این کتاب با وجود اینکه در آن شعر نو با کلاسیک گره خورده است، بهدلیل نگاه، اندیشه و خیال نویی که دارد، در بخش نو برگزیده شد.
البته از داوران انتظاری جز این نداشتم. بسیار مهم است که ما بدانیم نو بودن فقط بهصورت شعر نیست، چه بسا اشعاری که صورتی نو دارند و باطنی کهنه یا اصلاً تهی. مهم جان آن شعر است که نو باشد. پوسته بیرونی شعر را که کنار میزنیم، نو بودن، کهنگی و یا حتی کلیشگی شعر معلوممان میشود؛ پس هر صورت به ظاهر نویی، شعر نو نیست.
برای این کتاب در ابتدا عنوان دیگری انتخاب شده بود؛ اما وقتی انتشار آن قطعی شد، من مجدداً و برای ویرایش نهایی اشعار را مطالعه کردم و بسیار اتفاقی متوجه شدم که عنصر غالب در اشعار این کتاب از میان عناصر اربعه، یعنی خاک، آب، باد و آتش، عنصر «آتش» است. چون شعرها در فواصل متعدد خلق شده بودند، اصلاً به این نکته توجه نکرده بودم و این اتفاق، ناخودآگاه و پیشبینینشده افتاده بود.
از طرفی اشعار از دریچه نگاه یک زن به جهان هستی و براساس عاطفه، اندیشه و خیالی زنانه سروده شدهاند؛ علاوه بر اینها در این مجموعه، شعری داشتم با عنوان «زن آتش»، علاقهام به این شعر و غلبه عنصر آتش بر سایر اشعار مجموعه و زنانگی سیال در آنها، سبب این نامگذاری شد.
عنصر آتش به شیوههای گوناگون در اشعار بروز پیدا میکند. این عنصر یکی از عناصر اساطیری ماست. آتش در اساطیر ایرانی جزو نخستین پدیدههاست. ایرانیان باستان برای خشنودی فرشته آتش در آتشکدهها، چوبهای خوشبو میسوزاندند. آتش نمادی جهانی است. به باور یونگ، آتش خاموشنشدنی یکی از صفات الوهیت است.
این عنصر معمولاً بهصورت نمادین وارد فضای شعر میشود؛ یعنی یک واژه است، اما معانی گوناگونی میپذیرد و ممکن است وجه مثبت یا منفی داشته باشد. در وجه مثبت، نماد ذات باقی، نماد عشق و نماد شوق است و... . در وجه منفی، آتش غضب داریم، آتش کینه، آتش شیطان و...؛ برای مثال آتش در این بیت حافظ، «بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر/ کز آتش درونم، دود از کفن برآید»، این آتش، آتش عشق است و معنایی مثبت دارد.
در کل، آتش واژهای نمادین و نوعی دلالت رمزناک است و امکان دارد اندیشههای متعددی بپذیرد و در نهایت، با توجه به کلیت شعر، مخاطب بفهمد که آتش چه معنا و چه نقشی دارد.
زهراسادات محمدی
حسنا محمدزاده، متولد ۱۳۶۱ از شاعران خطه
کاشان
و مؤلف مجموعههایی نظیر «هنوز قلب قلم درد میکند... برگرد!»، «عشقهای بیحواس»، «یک مشت آسمان»، «خورشیدهای توأمان»، «جوهر جان»، «سربهمهر»، «زیر هر واژه آتشفشان است»، «قفستنگی»، «پریروز»، «سرمشق» و «زن آتش» است. محمدزاده نامزد دریافت جایزه سال ٢٠١٠ و ٢٠١١ میلادی از دانشگاه لندن (بنیاد ژاله اصفهانی) و همچنین برگزیده سیزدهمین دوره جایزه کتاب فصل، چهار دوره جایزه کتاب انقلاب، جایزه کتاب سال قلم زرین، جایزه کتاب سال الوند، جایزه پروین اعتصامیو جایزه حسین منزوی شده است. انتخاب کتاب «زن آتش» در بخش شعر نوی
جایزه کتاب سال جمهوری اسلامیایران
در هفتم اسفندماه جاری از سوی هیئت داوران این جایزه، افتخار دیگری در کارنامه این شاعر کاشانی محسوب میشود. به همین مناسبت، خبرنگار ایکنا از اصفهان گفتوگویی با وی انجام داده که متن آن را در ادامه میخوانیم.
«زن آتش»، تازهترین مجموعه شعر من است که سال ۱۴٠۲ از طرف انتشارات ایهام منتشر شد. قبل از آن و در سال ۱۳۹۷، کتاب «پریروز» منتشر شده بود. در این فاصله، کتاب شعری از من منتشر نشد و این نخستین باری بود که فاصلهای پنج ساله میان انتشار دو اثرم افتاد.
دغدغه من در این کتاب با دغدغههای روحی و فکریام در مجموعههای گذشته کاملاً متفاوت است. در این کتاب، جهان حسی، اندیشگی و خیالی متفاوتی تجربه کردهام. قالب این اثر هم با مجموعههای قبلی فرق دارد. آنها منحصراً غزل بودند، گاهی هم ترکیبی از قالبهایی چون غزل، رباعی، مثنوی، ترکیببند و...؛ اما در این کتاب، قالب نیمایی غلبه دارد و شعرها هم از لحاظ اندیشه و هم از لحاظ تخیل در جهان متفاوتی شکل گرفتهاند.
موقع خلق این اشعار، هیچ دغدغهای جز خود شعر نداشتهام، نه عجلهای برای چاپ کتاب در کار بوده و نه عطشی برای دیدهشدن و خواندهشدن؛ درست به همین دلیل بود که در طول این پنج سال با وجود میل شدیدی که گاهی در شاعران برای به اشتراک گذاشتن اشعار جدیدشان با مخاطب ایجاد میشود، هیچ یک از اشعار این مجموعه در فضای مجازی منتشر نشد.
درباره عوامل و الهامات خلق اشعار باید بگویم که من در فواصل سرودن این ۷۰ شعر، احوال متفاوتی تجربه کردهام که گاهی حتی کاملاً متضاد بودهاند. دردها، حرفها و اندیشههایی که اغلب بدون آگاهی و قصد قبلی بهصورت ناخودآگاه، لباس شعر پوشیدهاند.
این حوزه هم اشعار نیمایی را دربرمیگیرد که موزون است و هم اشعاری را که موسیقی بیرونی، یعنی وزن و نیز موسیقی کناری، یعنی قافیه و ردیف ندارد؛ اما طبیعتاً باید موسیقی درونی داشته باشند. اگر ما آثار اشخاصی چون شاملو را ملاحظه کنیم، میبینیم که آثار وی نیز بدون موسیقی نیست.
متأسفانه اکثر آثاری که در حوزه شعر نو تولید میشود، فاقد مؤلفههای شعری لازم است. توجه کنید برای اینکه شاعرانگی آثار حفظ شود، لازم است که شعر از عناصر خیال، اندیشه، عاطفه و موسیقی به میزان قابل توجهی بهرهمند باشد. از میان این چهار عنصر، وقتی موسیقی را کنار میگذاریم، مؤلفههای دیگر باید آنقدر قوی و غنی باشد که جای خالی موسیقی را پر کند.
ما در شعرهای سپید، گاهی فقط غلبه حس و فضاهای رمانتیک را میبینیم که آن هم چندان تازگی ندارد و گاهی هم فضایی خیالانگیز غالب است؛ اما خیالی بیسر و ته و بیهیچ حس و اندیشهای. به استثنای معدود عزیزانی که بسیار خوب در این حوزه قلم میزنند و موفق هستند، اغلب آثاری که بهخصوص از سوی جوانان تولید میشود، شعریت لازم را ندارد، مخصوصاً آثار شاعرانی که با پیشینه شعر فارسی نیز ناآشنا هستند.
همین مسئله سبب شده که روزبهروز سطح آثار تولیدی در حوزه شعر نو، ضعیفتر شود. یکی از پیامدهای این اتفاق، این است که مخاطبانی که به سمت شعر نو میروند، نمیتوانند با آن ارتباط برقرار کنند و این را به پای کلیت شعر معاصر میگذارند و احساس میکنند که شعر معاصر در مقایسه با شعر کهن، تهی و بیمایه است، در صورتی که ما وقتی آثار بزرگان معاصر، یعنی کسانی مثل سهراب، اخوان، فروغ و... را بررسی میکنیم، آنها را پرمغز مییابیم.
امروز مردم به سبب این شکاف ایجادشده، بیشتر به شعر شاعران کهن اقبال نشان میدهند یا به آثار کسانی که همان مطالب کهن را به زبانی نو بیان میکنند و در حقیقت چیز تازهای ندارند و ردی از دنیای امروز، انسان امروز و اندیشه و تخیل نسل امروز را در آثارشان نمیبینیم.
«زن آتش» از دریچه نگاه یک زن به جهان مینگرد؛ اما نه از دریچه نگاه زنی خاص، برای مثال خود شاعر. گفتنیها میتوانند برآیند افکار، دردها و سخنان تمام زنان روزگار باشد. شاید در شعری از این مجموعه، کلمات مختص زنان وجود نداشته باشد؛ اما مخاطب از گفتنیها و لحن بیان مطالب دریابد که این سخنان نمیتواند حرف یک مرد باشد.
یکی از رویکردهای غالب کتاب، پرداختن به حرفها و دردهای زنان است که فقط منحصر به روزگار و کشور ما هم نیست، بلکه بیزمان و بیمکان است. اغلب مشکلاتی که زنان با آن دست و پنجه نرم میکنند، به سنتهای دست و پاگیر خانوادگی و اجتماعی برمیگردد که در طول تاریخ، زنان را محدود کرده است؛ همچنین محدودبودن نگاه خود زنان یا نبود اعتماد به نفس نیز سبب شده است تا به توانایی و قدرتهای خودشان باور نداشته باشند.
از جمله مسائل زنمحوری که در این اثر به آنها پرداخته شده، عبارت است از مسئله ناباروری زنان که در بسیاری از اقوام، زندگی آنان را با چالش روبهرو کرده و حتی سبب شده است که به ازدواج دوم همسرشان تن در دهند، مسئله کودکهمسری، چندهمسری، ازدواج اجباری، طلاق، زنان خونبس، ضعیفانگاشتن جنس زن و... .
هر کدام از آثار من پیش از این هم در دوره خودشان در جایزههای متعددی برگزیده و تقدیر شدهاند. راستش را بخواهید، حس تازه و اعجابانگیزی ندارم، فقط تفاوت این جایزه با قبلیها در این است که در هیچ دورهای، برگزیده شعر نو نبودهام و این کتاب با وجود اینکه در آن شعر نو با کلاسیک گره خورده است، بهدلیل نگاه، اندیشه و خیال نویی که دارد، در بخش نو برگزیده شد.
البته از داوران انتظاری جز این نداشتم. بسیار مهم است که ما بدانیم نو بودن فقط بهصورت شعر نیست، چه بسا اشعاری که صورتی نو دارند و باطنی کهنه یا اصلاً تهی. مهم جان آن شعر است که نو باشد. پوسته بیرونی شعر را که کنار میزنیم، نو بودن، کهنگی و یا حتی کلیشگی شعر معلوممان میشود؛ پس هر صورت به ظاهر نویی، شعر نو نیست.
برای این کتاب در ابتدا عنوان دیگری انتخاب شده بود؛ اما وقتی انتشار آن قطعی شد، من مجدداً و برای ویرایش نهایی اشعار را مطالعه کردم و بسیار اتفاقی متوجه شدم که عنصر غالبدر اشعار این کتاب از میان عناصر اربعه، یعنی خاک، آب، باد و آتش، عنصر «آتش» است. چون شعرها در فواصل متعدد خلق شده بودند، اصلاً به این نکته توجه نکرده بودم و این اتفاق، ناخودآگاه و پیشبینینشده افتاده بود.
از طرفی اشعار از دریچه نگاه یک زن به جهان هستی و براساس عاطفه، اندیشه و خیالی زنانه سروده شدهاند؛ علاوه بر اینها در این مجموعه، شعری داشتم با عنوان «زن آتش»، علاقهام به این شعر و غلبه عنصر آتش بر سایر اشعار مجموعه و زنانگی سیال در آنها، سبب این نامگذاری شد.
عنصر آتش به شیوههای گوناگون در اشعار بروز پیدا میکند. این عنصر یکی از عناصر اساطیری ماست. آتش در اساطیر ایرانی جزو نخستین پدیدههاست. ایرانیان باستان برای خشنودی فرشته آتش در آتشکدهها، چوبهای خوشبو میسوزاندند. آتش نمادی جهانی است. به باور یونگ، آتش خاموشنشدنی یکی از صفات الوهیت است.
این عنصر معمولاً بهصورت نمادین وارد فضای شعر میشود؛ یعنی یک واژه است، اما معانی گوناگونی میپذیرد و ممکن است وجه مثبت یا منفی داشته باشد. در وجه مثبت، نماد ذات باقی، نماد عشق و نماد شوق است و... . در وجه منفی، آتش غضب داریم، آتش کینه، آتش شیطان و...؛ برای مثال آتش در این بیت حافظ، «بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر/ کز آتش درونم، دود از کفن برآید»، این آتش، آتش عشق است و معنایی مثبت دارد.
در کل، آتش واژهای نمادین و نوعی دلالت رمزناک است و امکان دارد اندیشههای متعددی بپذیرد و در نهایت، با توجه به کلیت شعر، مخاطب بفهمد که آتش چه معنا و چه نقشی دارد.
زهراسادات محمدی
سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران( ایبنا) - داوودرضا کاظمی، استاد و پژوهشگر ادبی:«زن آتش» برآیند یک زن یا زنی خاص نیست. برآیند زن درروزگار ما هم نیست چرا که تنها و فقط تصویری از یک زن را نشان نمیدهد. حسنا محمدزاده احوال زن امروز را میبیند، زنی آرمانی را هم در نظر دارد، گاه از این و گاه از آن میگوید؛ تیپسازی و شخصیتپردازی میکند و در نهایت برآیند آنچه او از زن میگوید و میخواهد، در ذهن خواننده شکل میگیرد نه در کتاب. شاید به همین خاطر است که زن در «زنِ آتش»، چهرهها، تیپها و شخصیتهای گوناگونی دارد که شاعر گاهی آنها را رودرروی هم قرار میدهد. مانند شعر «صندوقخانه» که در آن، زن خیابانی و زن صندوقخانهای روبروی هم قرار میگیرند. او اگر چه با صراحت هیچکدام را تأیید یا رد نکرده و هیچکدام را بر دیگری ترجیح نداده است، اما نشان داده که بر هر کدام از آنها، نقدهایی دارد: «یخ کرده دستهایم و گر میکشد هنوز / از زیر دیگ خالی قلبم زبانهای / … آرایش غلیظ خیابان نداشته است / با سادگی صورت و مویم میانهای / در حال انقراضم و چیزی نمانده است / از نسل من؛ / من- این زن صندوقخانهای-»
شاعر در مواضع افراط و تفریط- با مشی معتدلی که دارد- جانب اعتدال را گرفته و ایرادهایی را که میبیند، برنمیتابد و اعتراض میکند: «سرِ زمین گرم است / به ننگ و رسوایی / سر زمان به عملهای سخت زیبایی / قر و قمیش زنان آب و نان شهر شده است./ مرا ببخش / اگر لنز پشت پلکم نیست / اگر لبم به مد روز قلوهای نشده / اگر نقاب به صورت نداشتم هرگز / اگر به شوق تو ناخن نکاشتم هرگز»
چهرههای گوناگون زن در«زن آتش» را میتوان در چند دسته مجزا بررسی کرد:
۱. فمنیستی معقول، معتدل و میانهرو
زن در«زنِ آتش»، زنی با اندیشههایی فمنیستی است (اشارتهایی مانند: گندم همه آسیابها و میز بازی عالیجنابها، در این راستا است): «چه مانده از دل خُرد و خمیر و بیخوابم / که گندم همه آسیابها شده است؟ / نگاه کن به من و درد پشت خم شدهام / که میز بازی عالیجنابها شده است»
محمدزاده در شعری دیگر، با نام «عروسک کوکی» که این نام نیز- خود به تنهایی- استعارهای گویا و مناسب از امر زنانه در نگاه مردمحور و مردسالار است، نظام مردانه که میراث سنتهای فلسفی، تاریخی، سیاسی، اجتماعی و حتی هنری و ادبی در قرون متمادی بوده است را به چالش میکشد. او در این شعر، نگاه برتری جوی مرد- که زن را موجودی وابسته و متعلق به خود میداند- را نکوهش میکند. نگرشی که به زن به چشم ابزار، اسباب بازی یا وسیلهای برای کامجویی و لذت بردن، مینگرد. او این نگرش را «فکرهای لاغر شهوت پرستانه» توصیف کرده و نشان میدهد که از چنین وضعیتی گلهمند است و آشکارا گلایههای خویش را بیان میکند: «از جعبi اسباب بازیها درم آورد/ مثل یکی از آن همه بازیچۀ کوچک/ مثل تفنگ آب پاش و پازل و عینک/ از جعبۀ اسباب بازیها درم آورد/ با صورتی از زور بی نوری ترک خورده/ با یک دهان از حرفهای زخمیو مرده/ دنبال حال تازهای میگشت در جانم/ میخواست کوکش باشم و خود را برقصانم/ شاید نمیدانست مدتهاست، سیمانم»
«زنِ آتش»، اهل تندروی نیست؛ نمیخواهد از آن سوی بام بیفتد. رویکرد او به فمنیسم، رویکردی همسو و هم داستان با فمینیسم معقول، معتدل و میانهرو است. ترجیح میدهد بیشتر به گلهگذاری بپردازد، اگر چه این گلایهها گاه، روایتگر زخمهای عمیق زن درروزگار ما است. او به معلولها، بیشتر از علتها توجه دارد. گاهی هم، با بیانی کلیگو به شکلی از علتها میگوید که به قبای هیچکسی برنخورد: «آیینهای شرقی نشانم داد: / در چشم عالم شکل ابلیسم / حق است اگر دارد بریده میشود گیسم / در آینه دیدم که کفرم، رذل بی دینم / خلوتسرای رقص و آواز شیاطینم / در آینه دیدم پر از واژهست شش سویم / دنیا تمامش آفرین، من عین نفرینم»
جالب است که نظام مردمحور و مردسالار را «آیینهای از اوهام» دانسته، آنگاه که در ادامه همین شعر میگوید: «مشتی زدم، آیینه اوهام پرپر شد» و این آینه را میشکند.
۲. زنی آتشین با زنانگیهایی آتشین
این چهره از زن در«زن آتش»، سرشار از زنانگی و تنانگی است، اما گفتن از این امر را دشوار و حتی تابو میداند، لاجرم ترجیح میدهد در جایگاه معشوق بنشیند و آن را از زبان عاشق یادآور شود: «میگفت: / هُرم آتشی تو / سردستۀ روح زنان سرکشی تو / مرز دلم را جابهجا کردهست شوقت / میگفت: / تیر آرشی تو»
از نظر فمنیسمها اینگونه خود را از زبان دیگری بیان کردن، چندان پذیرفتنی نیست، چرا که در این دست از روایتها، باز هم صدای غایب ادبیات، زن است. هم از این رو است که محمدزاده خود به میدان میآید و ضمن فریاد زدنهایش به نظام مردمحور و مردسالار حاکم بر ادبیات یادآور میشود که زن را به خوبی درک نکرده و از او چیزی نمیداند: «از روح من چیزی نمیدانی / - از این زغال تفتۀ آرام- / در من که آتشدان زرتشتم / در من که دیدم نُه فلک میسوخت در مشتم»
او این را میداند که گاه برای زن بودن و زنانگی کردن آنچنان که باید مجالی نیافته است. بنابراین «به رغم مدعیانی که منع عشق کنند» بیباکانه میگوید: «من خود محشرم / زندگی در فراسوی مرگم / تو بدم در تنم تا به پا خیزم اعجاز باشم / … / دکمهام را بچرخان منِ ضبط صوت شکسته / میتوانم به شوقت پر از ساز و آواز باشم / میتوانم لب گنجههای پر از بوسه و شعر / تا دلت خواست حاتم شوم؛ دست و دلباز باشم»
او به هرشیوه و ترفندی، حتی به رمزگان، حرفهایش را میزند و از احوالات خود گزارشی شاعرانه ارائه میدهد: «خوش آمدی به لب استکان بی روحم / بنوشمت به چه انگیزهای شراب طهور؟! / بنوشمت به چه حالی که تا ابد نخورد / به مستی نفسم اتهام فسق و فجور؟!»
۳. زنی آگاه به ارج و ارزشهای خود و اهل تفاخر
زن آتش اهل تفاخر است. چرا که به ارج و ارزشهای خویش آگاه است و شعرش را نور مذاب میداند: «منم آن کوه صبوری که شبی شوریده / آتش آورده به لب نور مذابی زاده»
این چهره از زن در«زنِ آتش»، شاعری متفاوت است و از آنها که درک درستی از او و زنان هنرمند ندارند، میخواهد تفاوت میان او و زنی عادی- که گذشتههای او هم میتواند باشد- را بشناسد تا خواستههای او را بهتر درک کند: «باید بفهمیچیست / فرق دویدن در رگ آتش / با شعر گفتنهای معمولی / فرق تنی که خالق عشق است / با تنهای معمولی / -فرق من و زنهای معمولی- / فرق سرانگشتی که شبها سرمه دوزی میکند روی لباس نور / با رقص سوزنهای معمولی / -فرق من و زنهای معمولی»
حسنا محمدزاده در شعرهایش حضوری پررنگ و کنشور دارد، چنانکه موضوع برخی از شعرهای او، بیان احوال شاعر به ویژه در لحظه لحظه سرایش است به همین اکتفا نکرده و بارها و بارها نام خود را در شعر میآورد؛ گاه این نام بردن از خود از زبان دیگران است، چه در گفتوگویی رو در رو «میگفت حسنا! رام من خواهی شد آخر / آهای زن تودار گندم روی وحشی.» و چه در گفتوگویی مجازی و پیامکی: «پیامک آمده: صبحت غزل، حسنای زیبایم! / غزل شد صبحم، اما من / نه زیبایم، نه حسنایم / فقط زخم عمیقی روی کتف خستگیهایم»
گاه حاصل گفتوگویی درونی است (گفتوگوی شاعر با خودش): «میشنوی حسنا؟! / آینه تنگی نفس دارد / آینه در معرض زنگار است» و گاه ترجیح میدهد به جای ضمیر (که امری معمول است) از نام خودش استفاده کند: «صدا صدای سیاه و سفید «حسنا» بود / که گفت اسمع! افهم! خدای سیمانی»
این نام بردنها، از نظر روانشناسی قابل بررسی است و حتماً به مسایل روانی هنرمندان و گذشتههای شاعر برمیگردد؛ اما از نظر ادبی نیز، میتواند واکنشی اعتراضآمیز به حذف نام کوچک زن درخانه، در کوچه و خیابان، اداره و جامعه و به طور کلی اجتماع و فرهنگ سنتی ما باشد. این را میتوان از برخی از سرودههای او دریافت کرد: «معذرت خواستم از خانه که حتی یک روز / نچشیده مزۀ نام مرا از دهنت / که نبوییده مرا لحظهای از پیرهنت»
میدانیم که زن، صدای غایب ادبیات سنتی و سنت ادبیات ماست. بردن نام کوچک زن دربسیاری از جوامع، هنوز از تابوهای بنیادین است. شاید به همین علت است که محمدزاده بردن نام کوچکش را از همه چیزی بیشتر دوست میدارد: «لب باز کرد و آسمانها را به پایم ریخت / آورد نامم را که میم مالکیت داشت» و: «لبریز تصویر توام خورشید بارانم / وقتی صدایم میکنی آیینه بندانم »
نام زن از نظر او در سایه نام مرد و در مرتبهای فروتر قرار گرفته، از این رو سعی دارد آن والایی و بالندگی نام را دوباره به زن برگرداند، چنانکه در شعر «معشوقگی» نیز، عاشقی را میپسندد که او را با والاترین نامها و القاب صدا کند: «خدا با نو خطابم کرد و در قلبش نشاندم / سپس با سجدههای چشمهایش بندگی کرد»
۴. زنی با رسالتی پیامبرگونه و حتی خداگونه
یکی از پرسشهای اساسی فمنیسم این است که در میان انبوه پیامبران مرد، چرا پیامبری از زنان نداریم؟ و چرا همه ادیان به گونهای سخن میگویند که گویی خدا مرد است؟ محمدزاده قصد طرح دوباره این پرسشها را ندارد، اما گویا عمیقاً بر این باور است که زن امروز و بویژه زنان هنرمند و شاعر میتوانند پیامآوران تازهای باشند و جهان بهتری بسازند. او که بارها نشان داده که در فکر تغییر است، باورها، بایدها و نبایدهایی را در نظر دارد. او خود را نقطه پیوند و رابط زمین و آسمان میداند، نقطه پیوند و رابطی از جنس واژه، سخن و ارتباط: «من حرف ربطی بودهام مابین عرش و فرش»
او خود را پیامبری آمده با رسالتی آشکار (رسالت مهربانی) دانسته و قصد بتشکنی دارد: «باید پس از این بشکنم با قدرت شعرم / جمع خدایان زمین را دانه به دانه / باید تبر بر دوش ابراهیم بگذارم / مابین بت- پیغمبران کنج بتخانه / باید بکوچم از زمین از آسمان از خود / -از دستۀ گنجشکهای بسته در لانه- / باید بکوچانم زنان بیشماری را / از هر که و هر چیز با لبخند، بیگانه»
او همچنین، زن را «نور مطلق» میداند که در تکثر معنایی واژه نور از آگاهی، روشنایی و راهنمایی گرفته تا تمثیلی برای خدا، ذهن خواننده را با مفاهیم متفاوتی درگیر میسازد: «من نور مطلق بودهام، حتی اگر در خواب / کتف مرا اهریمنان آرام بوسیدند / حتی اگر مارانی از هر بوسه روییدند.»
اما هیچ رسالتی بی روایت نیست. محمدزاده که این نکته را به خوبی دریافته، در شعر خویش، روایتهایی داستانگونه را نقل میکند و در این روایتها، ظلم رفته بر زنان را از یاد نمیبرد. مانند روایتی شاعرانه از داستان «چل گیس» در سرودهای با همین نام، داستان تازه عروسی که گویا به عقد دامادی دیوانه درآمده و سیاه بخت میشود یا در شعری دیگر با نام «سووَشون» که ماجرای عروسی عدنان و لیلا را با زبان محاوره روایت میکند. لیلا نازاست و عدنان نامیعربی و عربها عموماً فرزندخواه و پسر دوستند و فرجام کار معلوم است. سومین داستانواره در «زن آتش»، شعری به عنوان «بزک» است. محمدزاده در این شعر از پدیدههای شومیچون کودک همسری و اعتیاد میگوید و آنها را نکوهش میکند. او- در این مجموعه از روایتها- نشان میدهد که در هر حال که باشد معترض به غربت زنان سرزمین خویش است: «غروب بود / من و باد گریه میکردیم / به یاد غربت زنهای بیپناه شده / اتاق گفت: / خدا شاهده دلم خونه / برای عمر تو این فرصت تباه شده» و «نه یک بار صد بار جون دادن و زندهاند / عروسهای خون بس / عروسهای خون»
برخی روایتهای او به داستان کوتاه کوتاه و یا حتی فلش فیکشن (Flash Fiction) میماند که با همان دغدغهها و با همان رسالتها بازگو میشود: «دلم: چند پروانۀ زیر پا له شده است/ وجودم: یه تابوت خالی رو دوش دو تا استخون/ به پشت- کبود از کمربند- من میخوره/ صدای زنان شب ضرب و شتم و جنون»
اما هیچ پیامبری نمیتواند تنها پیامبر زنان و یا مردان باشد. براین اساس، محمدزاده گاه غمخوار رنجهای بیشمار اجتماع است و مثلاً غم دستهای پینه بسته کارگران را میخورد «چقدر مدیونم / به این سکوت زمخت / که نسخه بدل دستهای کارگر است / که رنج در تَرَکش لحظه لحظه در گذر است.»
این چهره از زن در«زنِ آتش»، در رؤیاهایش در فکر اصلاح امور جهان است «من خواب دیدم؛ / ذهن و زبانم مصلح موعود بودند / من خواب دیدم حرفهایم رود بودند / رودی که فکر غسل تعمید زمین بود»
۵. کوری و قهرمان زن دررمان ژوزه ساراماگو
یکی از دغدغههای محمدزاده در «زن آتش»، مسئله بینایی، دیدن و چشمهاست. چشمها در شعر او مجاز از نگرشها و نوع نگاه دیروز و امروز ماست. او در شعری با نام «چشمها»، در واقع برخی نگرشهای اشتباه و بعضی از بد دیدنهای ما را یادآور میشود: «چشمهای خشک و پوک / چشمهای بی سلوک / چشمهای روی دنیا ریخته / چشمهای در شب لای و لجن آویخته / چشمهای بی عبور / چشمهای مانده در وهم تقدسهای کور / چشمهای یخ زده / چشمهای سنگ جان بتکده / چشمهای کودتا / چشمهای اهلی گرم چرا / چشمهای من کدامیناند از این فرقهها؟»
اگر چه شاعر این شعر مخاطب خویش را به نتیجهای مانند سهراب سپهری که گفت: «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید» رهنمون نمیشود، اما با بیان کاستیها و طرح پرسشی ژرف و تامل برانگیز (چشمهایم چیستند؟)، ایدۀ ضرورت نقد بر چنین وضعیتی را در ذهن مخاطب تازه میگرداند. تازه میگرداند را از آنجا میگویم که اما و اگرهای چگونه دیدن پیشینهای به قدمت اساطیر دارد. اساطیر هر قوم و ملتی را اگر برآیند آمال و آرزوهای آنها بدانیم که در واقع تلقی درستی است، نقطه ضعف آنها را هم باید نقطه ضعف اقوام و ملتهایشان به شمار آوریم. پاشنه آشیل اسطوره یونانی و رویینتن حماسه «ایلیاد» به عنوان نماد جهانی نقطه ضعف، حکایت مشهوری دارد که حتماً میدانید و یا از احوال «زیگفرید»، شاهزاده افسانهای اساطیر اسکاندیناوی و قهرمان رویینتن حماسه «نیبلونگن» آگاهید. پیش از این دو- از نظر تاریخی- چشم اسفندیار، اسطوره ایرانی قرار دارد که در واقع تنها نقطه ضعف پهلوان رویینتن ما نیز بوده است. نقطه ضعف او را میتوان به نقطه ضعف ایرانیان در طول تاریخ تعمیم داد که با نگرشهای گوناگون و گاه متضاد از نظر تمدنی نزدیک به دوهزار و پانصد و اندی سال است که رو به افول نهادهاند. سیاههای از کاستیها را به نوع نگاه ما در طول تاریخ میتوان نسبت داد، نگاه ظاهر بین، نگاه سطحیگرا، نگاه زودباور و آرزومندی اسفندیار هم اگر کمیدیدگاه خود را نسبت به رستم که پادشاهی او را پذیرفته بود روا میداشت، شاید به آن سرنوشت شوم دچار نمیشد.
به نظر میرسد که چشم، دیدن، بینایی و واژههایی از این دست، در «زنِ آتش» بسامد چشمگیری دارند و از سویی دیگر، هراس معقول و پیشگیرانۀ شاعر از «کوری»، وجه دیگر این بیم بردنها و بیم دادنهاست. در جایی که به قول شاعر: مرغانش، آوازهای لال میخواندند و «… در مزرعهها گرده کوری میافشاندند» فرض کنید (بر اساس بینامتنیت و هرمنوتیک) این جهان را میگوید و منظور او از کوری همان اتفاقی است که در رمان «کوری» نوشته ژوزه ساراماگو افتاده و شکلهایی از آن را کمابیش در کشور خودمان و حتی جوامع پیشرفته بشری شاهدیم. محمدزاده این شکل از ندیدنها را چون بیماریهای عفونی مهلک میداند «جای ندیدنهایت رویِ تنش ماند و عفونت کرد / آینه از قدرت کوریّ تو، حیرت کرد» در سطرهایی از شعر «چشمها» گویی صحنههایی از رمان کوری را در چشم خوانندگانش تازه میکند که خلاصه آن، کوری در داشتن نگاهی انسانی و مهربانانه به هستی، طبیعت و انسان است. او خشنود است که به این دسته از کوریها «نه» گفته است (به یاد بیاورید که قهرمان رمان کوری هم زنی است که نسبت به دیگران مهربانتر بود و صبورانه مهربان ماند، او هیچگاه دچار کوری نشد): «بین نههای مقدس / نه تریناش / نه به کوری بوده است؛ / اولین روزن به بینایی صبوری بوده است.» محمدزاده در «زنِ آتش»، هر جا نشانی از کوری میبیند، بیتفاوت نمیماند. مثلاً از زبان دختری قالیباف، چنین شکوه میکند: «در گوشهایم پنبهها گل دادهاند انگار / قد گرهها خستهام از این همه کوری»
شاعر زن آتش، درد را فهمیده و دست روی نقطهی درستی گذاشته است. کاش از این پس بینش خود را عمیقتر و دقیقتر کند و نگرشهای نادرست بنیانیتری را به چالش بکشد.
«زن آتش»، تازهترین مجموعه شعر حسنا محمدزاده است که سال ۱۴۰۲ منتشر شد.
سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران؛ حسنا محمدزاده، شاعر و برگزیده جایزه کتاب سال:عصر هفتم اسفندماه ۱۴۰۳ در تالار وحدت جشن کتاببود. با گردهمایی باشکوه اساتید دانشگاه، محققان، ناشران، شاعران، نویسندگان، اهالی قلم و دوستداران کلمه. اختتامیه چهل و دومین جایزه کتاب سال و سی و دومین جایزه جهانی کتاب سال جمهوری در واقع جشن کلمه است و آگاهی. جشن کتاب، جشن هویت است و قدرنهادن به هویت. کتاب فصل مقوّم فرهنگ است. فرهنگ در قالب کتاب قابلیت استمرار مییابد و بسیاری از ادیان در ساحت کتاب امتداد یافتهاند.
اندیشه باشکوه انسانی در قلمرو فرهنگ و فرهنگ در چارچوب کلمه ظاهر میشود و با کلمات میتوان به درون رازآلود انسان نفوذ کرد و چون کیمیاگری آن را کاوید. کتاب اجتماع کلمات است و صورت ظهور یافته آگاهی.
کتاب وقتی کتاب میشود که کسی آن را بخواند و کسی آن را بشنود. چشمهایی باشند که آن را ببینند و قدر بدانند و بر صدر بنشانند و مهمتر از همه به آموزههایش اگر تربیتی باشد، جامه عمل بپوشانند و با آن زندگی را رنگ و بوی دیگری ببخشند. کتاب وقتی کتاب است که در زندگی ما هویتی مستقل داشتهباشد و به رسمیت شناخته شود. اگر شأن و منزلت کلمه و اهالی کلمه حفظ شود، جایگاه کتاب روز به روز ارتقا مییابد.
اگر مطالعه در حاشیه زندگی ماست باید تا دیر نشده آن را به بطن زندگی مان منتقل کنیم. بسیاری از موفقیتهای ما در بزرگسالی از تجربۀ خواندن لذتبخش کتابها در سنین پایین نشئت میگیرد. جورج ساندرز میگوید: اگر الان یک دقیقه برای فرزندتان کتاب بخوانید نتیجهاش را بعداً به اندازه میلیونها کتاب خواهید دید. نوجوانانی که کتاب میخوانند از نقش و شخصیتی که میخواهند در آینده داشته باشند، بیشتر اطمینان حاصل میکنند، آمادگی بهتری برای درک موقعیتهای مختلف و گاه دشوار زندگی دارند.
ما در روزگاری زندگی میکنیم که نیاز به آگاهی داریم و آگاهی تنها به وسیله زبان و در ساحت کلمات قابلیت انتقال مییابد. تکریم کتاب، تکریم فرهنگ است و مهجوریت کتاب مهجوریت فرهنگ.
امسال مراسم اختتامیه جایزه کتاب سال جمهوری اسلامیایران با استقبال و حضور کمنظیر اهالی کلمه از داخل و خارج کشور مواجه بود. گفتوگو با مؤلفان بیرونی نشان میداد که عمر سیودو ساله این جایزه عمر بابرکتی بوده است، جایزهای که در سطح جهان تعریف شده و با تعلق گرفتنش به مؤلفین بسیاری از کشورها، توانسته نگاههای محققان و متفکران را به سمت ایران و پیشینه فرهنگیاش جذب کند. پیامهایی که از طرف شخصیتهای علمیجهانی برای برگزارکنندگان این جایزه ارسال شد، نشان از اثرگذاری چنین جوایزی در پیشبرد علم و هنر داشت.
تقدیر از پدیدآورندگانی که فرزند این مرز و بومند و زندگی خود را وقف کشف افقهای تازه در عرصه علم و هنر کردهاند، حداقل قدمیاست که میتوان در حفظ فرهنگ و هویت ملی برداشت. برگزیدگان امسال در عرصههای مختلفی قلم زده بودند، در زمینههایی اعم از فلسفه، روانشناسی، علوم قرآنی، ترجمه، فقه و اصول، جامعهشناسی، زمینشناسی، علوم پزشکی، دامپزشکی، معماری، درباره شعر، رمان، داستان کوتاه و شعر.
و شعر که اگر شعر باشد، دریافتهای عریان شاعر از زندگی، خلقت، طبیعت، خدا و انسان است. یک شعر میتواند با اندیشه و تخیلش مخاطب را وادار به دیگرگونه دیدن کل عالم و تجدید نظر در شیوه زندگیاش کند؛ شاعر میتواند هر آنچه را که میخواهد بفهمد و به دیدار درآورد، حتی اگر آن چیز دیدنی نباشد، فراسوی خیال باشد یا از جهانی دیگر گواهی دهد. بیشک شاعرانی که در این مسیر قدم زدهاند، جسورترین شاعران بودهاند. شعرها این قابلیت را دارند که چراغی در راه زندگی انسانها روشن کنند.
شعر واقعی، زیبایی مجسمشده است. آدمها ذاتاً زیبایی را دوست دارند و حس جمالطلبی و زیباییدوستی در نهاد همۀ ما به ودیعه گذاشته شدهاست، چرا که «انّ الله جمیل و یحبّ الجمال». شعر کاری ندارد جز پیوند دادن فکر و زندگی با زیبایی و همین گرهخوردگی، رمز جاودانگی شعر است.
یک شعر میتواند با گرهخوردگی اندیشه و احساس، قلب و روح مخاطبانش را چنان تسخیر کند و تحت تأثیر قرار دهد که ساعتها سخنرانی و قفسه قفسه کتاب نتوانسته باشند. کوچکترین نمونه قابل ذکر از تأثیر معجزهآسای شعر بر فطرت آدم، همین ابیاتی است که حاوی پند و موعظه و نصیحتاند و به شکل ضربالمثل در زبان مردم جریان یافتهاند و برای اثبات بسیاری از حرفها به کار میروند و بیش از هر کلام دیگری ماندگار میشوند. ما در روزگاری زندگی میکنیم که برای آرامش روحی و روانی به شعر نیاز داریم شعری که انعکاس حال درونی و اوضاع بیرونی زندگی باشد و همزمان اخلاق، انسانیت و معنویت را در خود داشته باشد.
مولانا میگوید:
گام در صحرای دل باید نهاد
زان که در صحرای گِل نبود گشاد
یعنی اگر همه دنیا (صحرای گِل) را داشته باشی، گشادگی و گشایش از راه دل برایت حاصل میشود و شعر چیزی نیست جز غذای دل، روح و چاشنی زندگی. شعر چیزی نیست جز زبان مشترک همه انسانها که نه محدودیت زمان و مکان دارد و نه محدودیت سن و سال.
ارزش ادبیات اگر بیشتر از سایر زمینهها نباشد، کمتر هم نیست. آن هم ادبیات ملی ما که نامهایی چون حافظ، مولانا و فردوسی بر تارکش میدرخشند. اگر به شعر گذشته نگاه کنیم، میبینیم چقدر سودمند بودهاست، هم به درد اخلاق میخورده، هم به درد تربیت و آموزش و زندگی. برادگوخ مولانا پژوه آمریکایی درباره شاعری چون مولانا میگوید: او شخصیت تأثیرگذار تمام فرهنگهاست و شعرش جانافزا و نافذ است.
جایزه کتاب سال جمهوری اسلامینقطه آغاز راهی است که در امتدادش میتوان به ظهور حافظها، سعدیها، ابنسیناها و شیخ اشراقهای دیگری امید بست. برای حفظ هویت ملی و انتقال آن به آیندگان و گسترش فرهنگ مطالعه به افقهای روشنتر و برنامههای هدفمندتری نیازمندیم.
به امید فرارسیدن روزگاری که کتاب عضو جدانشدنی خانههای ما باشد.
گفتوگوی خراسان با حسنا محمدزاده برگزیده بخش شعر نو نوزدهمین جشنواره شعر فجر و برنده جایزه کتاب سال ۱۴۰۳ درباره دلایل افول شعر امروز ایران در دهه اخیر و همچنین وضعیت جشنوارههای ادبی
محمد بهبودی نیا_ روزنامه خراسان/
برخی از منتقدان معتقدند که شعر امروز و جشنوارههای ادبی در کشور در دهه اخیر دچار افول شده و از عمق و اصالت خود فاصله گرفتهاند. همچنین، جشنوارههای ادبی به دلیل مشکلات داوری و رابطهبازی، نتوانستهاند بهطور کامل به ارتقای سطح شعر و ادبیات کمک کنند.برای رسیدن به پاسخ این ادعا، به سراغ دکتر حسنا محمدزاده، یکی از برگزیدگان بخش شعر نو در نوزدهمین دوره جشنواره شعر فجر و دانش آموخته رشته زبان و ادبیات فارسی رفتیم. او اهل کاشان است. از سال ۱۳۷۶ وارد فضای حرفهای شعر شده و از اوایل دهه ۸۰، شعر را بهصورت جدی دنبال میکند. اولین کتابش در سال ۱۳۸۹ منتشر شد. مجموعههای «هنوز قلب قلم درد میکند... برگرد!»، «عشقهای بیحواس»، «یک مشت آسمان»، «خورشیدهای توأمان»، «جوهر جان» و «زیر هر واژه آتش فشان است» نیز از این شاعر به چاپ رسیده است.«زن آتش» در سال ۱۴۰۲، آخرین اثر منتشرشده او تا امروز به شمار میآید که این اثر، در یک هفته گذشته برگزیده چهل و دومین جشنواره کتاب سال و نوزدهمین جشنواره شعر فجر شده است.او همچنین تاکنون موفق به کسب جوایزی از جمله کتاب فصل، کتاب قلم زرین، نامزد جایزه کتاب سال پروین اعتصامی، جایزه کتاب انقلاب و برنده جایزه فجر شده است. در ادامه گفت و گوی خراسان با این شاعر و منتقد ادبی را میخوانید.
لطفا مختصری درباره جشنواره فجر امسال توضیح دهید
جشنواره شعر فجر فعلا بزرگ ترین رویداد ادبی کشور است. سال گذشته داوری بخش پژوهش «درباره شعر» جشنواره فجر را به عهده داشتم و با سختیهای برگزاری این قبیل جشنوارهها از نزدیک آشنایی دارم. وقتی از دور به یک موضوع نگاه میکنیم، بر این باوریم که سراسر عیب و کوتاهی است اما وقتی از نزدیک در جریان کار قرار بگیریم، متوجه میشویم که زحمتهای فراوانی کشیده میشود که ممکن است دیده نشوند.
برخی ممکن است ایراد بگیرند که جشنواره شعر فجر آثار برخی ناشران را نادیده میگیرد و این مسئله داوریها را با اشکالات فراوانی روبهرو میکند؛ اما آنطور که بنده سال گذشته از نزدیک شاهد بودم، چنین فضایی وجود ندارد، یعنی هیچ کس ابتدا نگاه به نام ناشر نمیکند و بعد به متن کتاب، با این حال خیلی طبیعی است که نتیجه داوریها به مذاق برخی خوش نیاید.
اگر بخواهم نقدی بر جشنواره شعر فجر این دوره داشته باشم، باید بگویم اختتامیه این جشنواره میتوانست با شکل و شمایل وزینتری، مثلاً در حد و اندازه جشنواره فیلم فجر برگزار شود و لازم بود مسئولان برای باشکوهتر شدن این جشنواره تمهیدات بیشتری بیندیشند.
وضعیت شعر امروز چگونه ارزیابی میشود؟
متاسفانه وضعیت شعر امروز چندان خوب نیست به طوری که میتوان گفت از نیمه دهه۸۰ به بعد اتفاق مهم و قابلتوجهی در شعر رخ نداده است.ما نتوانستهایم برگ تازه و زرینی به ادبیات اضافه کنیم. شاید برای این کاستی ریشههای مختلفی وجود داشته باشد که میتوان ساعتها درباره آن گفتوگو کرد. یکی از مهم ترین معضلات، پررنگ شدن فضای مجازی در زندگی مردم است. افرادی که تازه وارد فضای ادبیات میشوند، صفحات مجازی را بهعنوان منبع مطالعاتی خود قرار میدهند و با شعرهایی روبهرو میشوند که به اصطلاح لایکخور بالایی دارند. آن شعرها به عنوان معیار در نظر گرفته میشوند و شاعر را به سمت مسیری اشتباه میبرند. در عصر حاضر شعرهای ضعیف و متوسط از شاعران درجه دو و سه الگوی کار بسیاری از جوانان شده است.
این در حالی است که در گذشته، شاعر برای دیده شدن باید در کلاسهای مختلف شرکت میکرد و بعد از سالها خاک خوردن در محافل ادبی و درس پس دادن در محضر بزرگان، تازه به مرحله چاپ کتاب میرسید. اما امروز میبینیم افرادی که هنوز الفبای شعر را بلد نیستند، کتاب چاپ میکنند، به محافل مختلف دعوت میشوند، عکسشان روی پوسترهای مختلف میخورد و در فضای مجازی تریبونهای متعددی دارند، درنتیجه لازم نمیبینند برای عالی سرودن عرق بریزند.معضل دیگر، کتابهای متوسط و ضعیفی است که بنا به دلایل مختلف، فروش بالایی دارند. شرکت در جشنوارههای مختلف و روآوردن به چارچوبهای معنایی از پیش تعیین شده، موضوعی نوشتن و فراموش کردن جوششهای درونی، از دیگر آسیبهاست.
شعر امروز تا چه حد در بیان یا شکلدهی به تحولات فرهنگی و اجتماعی تاثیرگذار است؟
فردی که اثری را مینویسد، اول باید به تمام جوانب شعر تسلط داشته باشد تا بتواند اثری را به زیباترین شکل ممکن خلق کند. ایجاد لایههای تصویری عمیق، داشتن تخیل قوی، اندیشهورزی و ... نقش بسزایی در این زمینه دارد. وقتی تسلط شاعر به این موارد در حد قابل قبولی باشد، میتواند در جریانهای فرهنگی و اجتماعی هم تاثیرگذار باشد.
امروز شعرهای انتقادی، اجتماعی و سیاسی زیادی سروده میشود اما بیشتر این آثار در محدوده نظم قرار میگیرد و شعارمحورند، بنابراین، میتوان گفت در شعر روزگار ما، اگرچه شعرهایی به قصد بیان موضوعات اجتماعی و فرهنگی سروده میشود، اما قدرت ماندگاری و جریانسازی را ندارد.
در گذشته قلههای ادبیات ما با کمک ادبیات و قدرت شاعرانگی بسیاری از مسائل اجتماعی و حتی سیاسی را به بهترین شکل به شعر کشیدهاند، مثلا اخوان شاعر شاهکارهایی است که در حوزه سمبلیسم اجتماعی تعریف میشوند. در دهه ۴۰، این گونه آثار کم نیست، کسانی مثل سهراب و فروغ، بهخصوص فروغ در حوزه اجتماع توانستهاند این تاثیرگذاری و بازنمایی را داشته باشند. شعر فروغ ابتدا دارای ویژگیهای شاعرانه است و در ادامه به بیان مفاهیم و دردهای اجتماعی میپردازد.
با توجه به فعالیت شما در دو بخش نو و کلاسیک چالش امروز شعر را در چه میبینید؟
یکی از مسائلی که به ضعف شعر امروز دامن زده، گسترش تمایل شاعران به شعر سپید است. افرادی که تازه وارد این فضا میشوند با این باور اشتباه که شعر سپید همان نوشتههای معمولی با چاشنی احساس است که سطرهای آن خرد شده است، شروع به سرودن میکنند. در صورتی که حتی یک شاعر سپیدسرا باید ابتدا به موسیقی و تمهیدات تصویری تسلط پیدا کند و سپس بنویسد. کسانی که آشنایی با پیشینه ادبیات ندارند به خودشان اجازه نوشتن میدهند و هر متنی را به عنوان شعر منتشر میکنند. نوشتن بدون چارچوب و ورود بدون آگاهی به دنیای شعر، همگی باعث ایجاد شرایط فعلی شعر ما شده است.
تعداد صفحات : -1